کاش ميشد سرنوشت خويش را خود نوشت و بر
کف تقدير داد …
::
::
جنگل هم بود تمام ميشد !!!
دلم اما …
ميسوزد و ميسوزد و ميسوزد …
::
::
نبودنت بهترين بهانه است براي اشک ريختن.
ولي کاش بودي تا اشکهايم از شوق ديدارت
سرازير ميشد.
::
::
تقصير من نيست
تقصير معلم فارسيمه که به من ياد نداد “من” با هر “
تو”يي “ما” نميشه…
::
::
به آن که دل ندارد ، دل نبند …
::
::
بگذار سکوت قانون زندگي من باشد وقتي واژه ها
درد را نمي فهمند …
::
::
براي رسيدن به سرزمين عشق ، پلي لازم بود و
عبوري ؛ پل شدن سهم من بود و عبور سهم او …
::
::
گاهي سکوت
يعني “اما” … يعني “اگر”
…
يعني هزار و يک دليل که “دل” ميترسد بلند بگويد …
::
::
خيلي سخته که بخواي با آب خوردن بغضت رو
بفرستي پايين ، اما يه دفعه اشک از چشمات جاري
بشه …
::
::
::
::
گفتند محبت کن ، از محبت خارها گل ميشود …
محبت کردم اما هيچکس گل نشد ؛ فقط خارم
کردند !
::
::
از ميان اين همه “بود” ، من در آرزوي يکي ام که “نبود” …
::
::
گاهي بدون گريه ، بغض ، داد و هوار ؛ با غرور
بايد قبول کني که فراموش شده اي و بروي دنبال
زندگي ات …
::
::
روي سنگ قبرم بنويسيد :
عين نخود چي هاي ته آجيل بود … وقتي هيچ چيز
ديگه اي نبود ميومدن سراغش … !!!
::
::
آنقدري که جاي خالي آدما ناراحت کننده است ،
جاي پرِشون خوشحال کننده نيست …
::
::
يه جايي هست که بايد بايستي
يه جا يي هم هست که بايد بري
اما خدا نکنه جاي اين دوتا با هم عوض بشه چون
ديگه تا آخر عمر بدهکار خودت ميشي …
::
::
من و تير چراغ برق دردمان يکي است …
شب که مي شود ، سرمان تاريک ، دلمان پر نور …
صبح که مي شود ، سرمان سنگين ، دلمان خاموش …
::
::
تمام پرانتزها را ميبندم …
“رفتنت”
توضيح اضافي نميخواهد !
::
::
حالم توپ است …
حال همان توپي را دارم که افتاده در خانه ي
همسايه اي که تهديد کرده اگر بار ديگر بيفتد با
کارد پنچرش ميکنم !
::
::
بر من مدم ، خاکسترم گر به باد رود سرخي ام را
تاب نخواهي آورد …
بگذار گمان کني خاموشم !
::
::
چه انتظاري داري وقتي از اول قصه يکي بود و
يکي نه …
به راوي بگو بيخيال بشه ، منم ديگه نيستم !
::
::
گاهي آدم دلش ميخواهد کفش هايش را دربياورد …
يواشکي نوک پا ، نوک پا از خودش دور شود !
دور دور دور …
::
::
دو تراژدي دردناک در زندگي وجود دارد :
يکي اينکه در عشقت ناکام شوي و ديگر اينکه به
وصال عشقت برسي …
::
::
اصلا مهم نيست که بعدا چي ميشه ؛ مهم اينه که
ديگه هيچي مثل قبل نميشه …
.
.
.
.
smsدلتنگي
نه اينکه زانو زده باشم نه…..فقط نبودنت سنگين است….
.
.
.
خواستي ديگر نباشي!!!
آفرين چه با اراده….
لعنت به دبستاني که تو از درسهايش فقط “تصميم کبري” را آموختي…….
.
.
.
آدماي دلتنگ …
وقتايي که خيلي بهشون خوش ميگذره و ميخندن يهو سرشون رو برميگردونن اونوري …
يکم ثابت ميشن ؛ يواش يواش چشماشون پر اشک ميشه …
.
.
.
اي کساني که دم از رفاقت ميزنيد
لااقل هر ?? روز يکبار احوالي از دوست خود بگيريد که اگر مرده بود به چهلمش برسيد
.
.
.
اي اشک ، گرم و آرام ببار بر گونه بيمار من / اي غم ، تو هم لذت ببر از اين همه آزار من
.
.
.
جنگل هم بود تمام شده بود . دل من اما ميسوزد و ميسوزد و ميسوزد…
.
.
.
دلتنگي عين آتش زير خاکستر است گاهي فکر ميکني تمام شده ، اما يک دفعه همه ات را آتش مي زند !!!
.
.
.
نـــبودنت
داغم مي کند!
آنقدر که جاي همه ي روزهاي آخر سال
بي آتش
مي سوزم …
.
.
.
برايم از بازار يک بغض خوب بخر… نه مثل اين ها که دارم …. نه مثل اين ها که هر روز مي شکنند
.
.
.
اشکهايم که سرازير ميشوند…… ديري نمي پايدکه قنديل مي بندد…
عجيب سرد است هواي نبودنت
.
.
.
جزايي بالاتر از اين نيست که به کسي دل ببندي که قسمت تو نيست…
.
.
.
دلتنگم!
دلتنگ آن “ميم”
که مي آيد آخر اسمم
و من را ميکند مال تو…!
.
.
.
باران که مي بارد دلم برايت تنگ تر مي شود
راه مي افتم
بدون چتر
من بغض ميکنم ، آسمان گريه …
.
.
.
کاش دهخدا مي دانست
دلتنگي … اشک …. فاصله …. بي وفايي….
تعريفش فقط دو حرف است
“تـــو”
.
.
.
اگر دلت گرفت سکوت کن !!
اين روزها هيچ کس معني دلتنگي را نميفهمد!!!!!!
نظرات شما عزیزان: